یــــاد ایــــامـــی که از مـــا دوستــان را یاد بود
روحمـــان از قیــــد و بنـــــد زنــدگـــی آزاد بود
چشمها پر نور و غمهــا دور و جانها در سرور
سینه ها پر مهر وسرها سبز و دلها شاد بود
در کنــــــار جویبـــــاری ، سایـــه سار گلبنی
باده پیمـــــا حرفهامـــــان هر چه بادا باد بود
در دل ویرانه گــــر بیتوتــــــه می کردیم باز
شادمــــان بودیم چـون میخانه مان آباد بود
در کنـــار بـــــاده ی شــــورآفـرین تلخ وش
لحظه هــا شیرینمان از قصه ی فرهاد بود
پیردائم مست خوش رفتارمان یادش بخیر
در طواف خـمّ می هـــم از پی ارشاد بود
دست دردامان رند باده نوشی می زدیم
گر جهانی جمله بـــا مـــا بر سر بیداد بود
بیدلاگو ناصـــح بیــــدل که تلخش باد کام
پندمان می داد اما پیش مـا چون باد بود
دورگردون جمع ماراچون بنات النعش کرد
ناخوشی تا بود از این خصم بد بنیاد بود
دختر رز را که شو نادیده زندان کرده اند
چیست جرمش؟گفت زاهدباده اش نوزاد بود
دوستــان نوروزهامــان یاد کز میخانه ها
هـر کـه می آمـد به آوای مبارک باد بود.
بازدید امروز: 562
بازدید دیروز: 384
کل بازدیدها: 821307